متینمتین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

یکی یه دونه پسرمامان

اولین مسافرت گل پسر

سلام جیگر مامان امسال تابستان قراربود بریم مسافرت اما بدلیل گرمی شدید هوا از سفر منصرف شدیم چون خدای نکرده  گرمازده نشی و قسمت بود مهر ماه به مشهد مقدس بریم اوایل مهر بود با ابجی رضیه تصمیم گرفتیم مادرجون و عزیز را به مسافرت بفرستیم تا حال و هوایی عوض کنن چون 14 سال بود سفر نرفته بودن بالاخره به اصرار اونا قرار شد خانواده ابجی رضیه و خانواده ما هم با اونا همسفر شویم روز 9 مهر ماه بود که وسایلمون را جمع کردیم و راهی خانه مادرجون شدیم طولی نکشید که ابجی رضیه و عمو وحید و داداش طاها هم اومدن و بابا مصطفی و عمو وحید وسایل را جابجا کردن و حدود ساعت 15 راهی مشهد شدیم مادرجون و عزیز به خاطر اینکه شما سختی نکشی مرتب جابجا می شدن بالاخره ساعت 22...
20 مهر 1393

دومین پاییززندگیت

پسرم سلام صبح غزلخیزت بخیر خاطره آمدنت از حافظه ی آبان پاک نمی شود تو بی تکرارترین حادثه ی تقویمی ... یک تابستان از عمر شیرینت گذشت و دومین پاییز عمرت آمد. گوش کن صدای نفس های پاییز این زیباترین فصل خداست امیدوارم پاییزی خوش رنگ که زرد و نارنجی نباشد پاییزی که دلت نگیرد و غروبش غم نداشته باشد. در کوچه پس کوچه هایش بغض نباشد. پاییزی که مهر و آبان و آذرش برایت خاطره ساز باشد. میمانیم به امید پاییزی که نه از فاصله خبری باشد نه از درد و غم. به امید پاییزی که وقتی به آخر رسید جوجه ای از جوجه هایمان کم نشده باشد.                    &...
5 مهر 1393
1